در تعريف زندگي سالم، بشر به تعليم و تربيت فرزندان، رفاه و آسايش خانواده و از همه مهمتر به بهداشت و درمان ميانديشيده است. بديهي است كه مردم سرزمين فراموششده بلوچستان از اين قاعده مستثني نيستند. با وجود تلاشهاي فراوان براي بهبود وضعيت بهداشت و درمان، تاكنون ساكنان خطه بلوچستان با ناكامي مواجه شدهاند چرا كه در طول دهههاي ماضي به آنان خروس قندي نشان دادهاند و سرمايههاي مادي و معنويشان را به باد فراموشي سپردهاند. در عصر مدرنيته و رشد و توسعه همهجانبه، مردم بلوچستان براي تشخيص و درمان بيماري بايد فرسنگها رنج سفر و تنگناهاي آن را به جان بخرند تا شايد درد عزيزشان را مرهمي بنهند. با عنايت اين مفهوم كه سلامت و بهداشت از جمله نيازهاي زيستي و امنيتي انسان به شمار ميرود بدون اغراق عرض ميكنم كه ۹۰ درصد مردم بلوچستان در پايينترين سطوح «زيستي (فيزيولوژيك) و امنيت» قرار دارند. وقتي عميقترين دغدغه مردم استان سلامت، بهداشت و فقط زنده ماندن باشد، آنها چگونه ميتوانند به سطوح (عشق/ تعلق خاطر، عزت نفس و خودشكوفايي) فكر كنند و به راس هرم برسند. انتظار ميرفت پس از انقلاب، كوتاهيهاي رژيمهاي سابق در حوزه سلامت جبران و فاصله شاخصهاي سلامت در بلوچستان با ميانگين كشوري كاهش يابد تا مردم از سر ناچاري براي درمان و دريافت خدمات بهداشتي آواره شهرها و كشورهاي همجوار نشوند. البته هرچند تلاشهايي در اين زمينه صورت گرفته اما اين تلاشها مبتني بر نيازهاي مردم منطقه نبوده است. تاكيد مىنمايم اكنون پس از گذشت ۴۴ سال از عمر انقلاب، هنوز شاهد عدم توازن سرمايه ملي بين شهروندان ايراني در تمام زمينهها به ويژه در حوزه بهداشت و سلامت هستيم.
از طرفي ديگر، بيمارستانهاي موجود در استان از تجهيزات كافي و پزشكان متخصص لازم برخوردار نيستند. مردم بلوچستان براي درمان بيماريها آواره استانهاي كرمان، يزد، فارس، خراسان رضوي يا تهران ميشوند كه علاوه بر هزينههاي درمان، هزينههاي سرسامآور سفر، (اياب و ذهاب)، اسكان و تغذيه را نيز متحمل ميشوند. چون تامين هزينههاي لازم از توان مردم خارج است، بسياري مجبورند ذرهذره آب شدن عزيزشان را به تماشا بنشينند و در نهايت استيصال وي را از دست دهند.
دیدگاه خود را بنویسید